یک تولده دیگر با دوستان
سلام مامانی من .نمی دانی این روزها چقدر سرم شلوغ شده .من و تو هر دو خسته شدیم .امروز به خانه بازی بوستانه سبز رفتیم و از ساعت ٢ شروع و تا ٤ انجا بودیم .کلی همه شادی کردید و همراهه عمو مهرداد بازی و شادی کردید . تو هم متفکرانه نگاه می کردی و می خواندی . به همه شما هدیه یک دوربین دادند .میوه و کیکه کفش دوزک و ساندویج و ساندیس هم دادند و تو که گرسنه بودی خوب خوردی. . خلاصه امروز هم گذشت و خوب بود .با بابایی رفتیم و مامان زری و مامانی هم امدند . در راه برگشت تو می دویدی و کلی فرار و شیطانی می کردی و جیغه مرا هم در اوردی اخه اصلا دست نمی دادی و راه خودت را تندتند می رفتی و می خندیدی .و نمی گذاشتی ماشین سوار بشیم .می گفتی با پاه را بریم . ...
نویسنده :
مامان امیر علی
20:24